ستیای نازنینمستیای نازنینم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

چراغ خونه ی ما

15ماهگی و تشدید حس استقلال طلبی

نازنین دخترم در حالی 15 ماهگی رو پشت سر میگذاره که خیلی بیشتر از قبل میخواد که مستقل باشه و برای اینکار حتی با ما میجنگه...قبلا هم دوست داشت خودش غذا بخوره یا لیوان آب رو بگیره ولی اگه بهش هم نمیدادیم زیاد اصراری نمیکرد ولیییییییی الان دیگه از این خبرا نیست(نمیدونم چرا نمیتونم شکلک بذارم!!!!!!!!!) باید و باید خودش لیوان رو بگیره باید خودش تلفنو دستش بگیره وخودش باید بستنی رو بخوره همینطور بلال و........همینکه میخوام چیزی بهش بدم پشت هم میگه بده بده بده بده انقدر میگه تا مثلا لیوان رو بدم دست خودش.... دیروز از حموم که اومدم دیدم سریع خودشو رسونده به من و میگه ب ب ب خلاصه منو برد تو پذیرایی دیدم با باباش نشستن دارن بستنی میخورن(آیکون بغل...
24 مرداد 1393

تعطیلات عید فطر93

اواسط خرداد و تعطیلاتی که توش بود و رفتیم شمال و برگشتیم قرار بود دفعه بعد عید فطر  بریم ساری چون این وسط تعطیلات خاصی نبود منم همش میگفتم کی میخواد تااااااااا عید فطر صبر کنه  ولی خدا خواست و تو همین بین 3بار رفتیم شمال یه بار با ندا و کیمیا یه بار با ندا و میثم آخرین بارم که همین هفته پیش بود که واسه تعطیلات عید فطر رفتیم البته من و ستیا خانومم دو سه رو زودتر از بابا دانیال با قطار رفتیم شمال که واقعا تجربه بدی بود...من همش با قطار 8 صبح میرفتم که 3 بعداز ظهر میرسیدیم شمال خیلی هم خوب بود ولی اینبار برای اولین بار 2 ساعت تو راه قطار تاخیر داشت و هوا به شدت گرم بود انقدر که همش میترسیدم نکنه بچم گرما زده شه و همش بادش میزدم...
14 مرداد 1393
1